غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

خوردنی ها

سحــــرم، غروب جمعه به نیت اموات شیربرنج پختم یه ظرف خونه عزیز بردیم تا هر کی اومد اونجا ، ازش بخوره، عموعلی اونجا بود، یه کمی که بهت تعارف کرد، بدت نیومد و با اشتها یه کوچولو شیربرنج خوردی و من از خوردنت لذت میبردم وقتی این عکسو ازتون گرفتم، یهو غزل خودشو رسوند و گفت من من من ... الهی قربونش برم اینم عکس سه تایی غزل بخاطر اینکه پروانه ی روی تی شرتش دیده بشه، توی سرمای آذر، بلوز روییشو با کمک بابایی در آورده ...
9 آذر 1394

کــــــدوی قل قلی زن

غزل نازنینم سحر عزیزم یه روز، بابایی یه کدو حلوایی گرفت تا باهاش «کدوپلو» درست کنم. به پیشنهاد خیلی خلّاقانه ی دوستم « مامان دانیال » کدو رو به همراه یه بسته ماژیک شش رنگ به غزل دادم تا روش نقّاشی بکشه شاید این کار خیلی دستاتو کثیف کرد امّا تا ساعت ها سرگرم  بودی و لذّت میبردی منم اینقدر از این صحنه لذّت بردم که تا ده روز دست به اون کدوی خط خطی نزدم تا آثار تو از روش پاک نشه تا بالاخره وقتی کدو رو درست کردم هر دوتاتون با اشتها خوردین حتّی سحر کوچولو یه کمی از کدو را     مز مزه کرد ...
9 آذر 1394

سحر و غزل+ مهدیه محدثه (خواهران گلاب)

آخر هفته مهدیه و محدّثه مهمون ما بودن چون پدر و مادرشون نبودن غزل و سحر  باهاشون خیلی رابطه خوبی دارن مهدیه و محدّثه با هردوتاتون بازی میکنن وقتی اونا میان پیش ما، حجم کارای من کمتر میشه ، پون دائم در حال سرگرم کردن شمان و من با خیال راحت به کارهام میرسم حتی توی کارهای خونه هم کمکم میکنن غزل و مهدیه میوه میشورن غزل و محدّثه سفره رو آماره میکنن و عکسهایی که خود مهدیه و محدثه موقع بازی، از سحر میگرفتن: ...
9 آذر 1394

سحر و غزل

این روزها شما دوتا خواهرای گل، هر کدوم به نحوی سرتون گرمه سحر غلت میزنه، دستاشو میخوره غزل نقاشی میکشه، تلویزیون نگاه میکنه و خلاصه روزاتون رو سپری میکنید غزل جون، در حرکات سحر خیلی خیلی کمک میکنه کمک به نشستن کمک به غلت زدن تکون دادن جغجغه برای سحر شعر خوندن برای سحر به زور بیسکوییت دادن به سحر و ... سحر جون اینجا تلاش میکنه و غلت میزنه غزل بعد از ریخت و پاش، محـــــو تلویزیون سحر هم محو خوردن دندون گیرش   ...
9 آذر 1394

گوشواره های سحر

سحر عزیزم یک هفته بعد از سوراخ کردن گوشت شدیدا درد داشتی + التهاب و عفونت من شبها نمی خوابیدم و نگرانت بودم بعد از ده روز بردمت دکتر، دکتر تشخیص داد که به گوشواره ی بدلی مخصوص سوراخ کردن گوشت حساسیت داری و گفت سریع طلا رو برات بزارم خیلی با عجله برات یک جفا گوشواره خریدم و البته با فروشنده صحبت کردم که در عرض چند روز عوضش کنم گوشواره ای که حلقه ی درشتی داشته باشه و توی گوشت بچرخه تا التهاب و دردت رفع بشه یعنی این گوشواره ... بعد از دو روز که گوشت خوب شد، سر فرصت من و بابایی رفتیم و گوشواره کوچیک تری اندازه ات باشه برات خریدیم یعنی این:   ...
9 آذر 1394